انجمن اسلامي دانش آموزان
ارتباط با مدير
نويسندگان وبگاه
آرشيو مطالب
ديگر امکانات
|
نويسنده محمدرضا نصیری در چهار شنبه 25 شهريور 1394
|
در جاى ديگرى آمده است كه ابن ابى داوود بعد از ماجرايى مربوط به قطع دست سارق كه امام ( عليه السلام) ديگران را مجاب كرد و معتصم به سخن امام عمل كرد و حرف ديگران را رد كرد، معتصم را به كشتن امام تحريك كرد. ابن ابى داوود مىگويد: «پس به معتصم گفتم: خير خواهى براى اميرالمؤمنين بر من واجب است و من واجب است و من در اين جهت سخنى مىگويم كه مىدانم با آن به آتش (جهنم) مىافتم! معتصم گفت : آن سخن چيست؟ گفتم: (چگونه) اميرالمؤمنين براى امرى از امور دينى كه اتفاق افتاده است فقهاء و علماء مردم را جمع كرد و حكم آن حادثه را از آنان پرسيد و آنان حكم آن را به طورى كه مىدانستند گفتند و در مجلس، اعضاى خانواده اميرالمؤمنين و فرماندهان و وزراء و دبيران حضور داشتند و مردم از پشت در به آنچه كه در مجلس مىگذشت گوش مىدادند... آنگاه به خاطر گفته مردى كه نيمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مىكنند او از اميرالمؤمنين شايستهتر به مقام او است، تمامى سخنان آن علماء و فقهاء را رها كرد و به حكم آن مرد حكم كرد؟ ! پس رنگ معتصم تغيير كرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر اين خير خواهيت به تو پاداش نيك عطا كند! پس در روز چهارم يكى از دبيران وزرايش را مأمور كرد تا ابوجعفر ( عليه السلام) را به منزل خود دعوت كند، او چنين كرد ولى ابوجعفر ( عليه السلام) نپذيرفت و گفت: تو مىدانى كه من در مجالس شما حاضر نمىشوم. آن شخص گفت: من شما را براى ضيافتى دعوت مىكنم و دوست دارم بر فرش خانه من قدم بگذارى و من با ورود شما به منزلم متبرك شوم. و فلان بن فلان از وزراى خليفه دوست دارد خدمت شما برسد. پس آن حضرت ( عليه السلام) به منزل او رفت و چون غذا خورد احساس مسموميت كرد و مركب خود را طلبيد. صاحب خانه از او خواست نرود، ابوجعفر ( عليه السلام) فرمود: بيرون رفتن من از خانه تو براى تو بهتر است! پس در آن روز و شب حال او منقلب بود تا اينكه رحلت نمود.
نظرات شما عزیزان:
لينک دوستان ما
آخرين مطالب وبگاه
|
درباره وبگاه
لينک هاي مفيد
|